logo
  • خانه
  • درباره من
  • تورهای خارجی
  • خانه
  • درباره من
  • تورهای خارجی
تور شیلی، قیمت تور شیلی

سفرنامه شیلی بخش دوم، سانتیاگو

03 فوریه 2018 توسط مدیر ۰ دیدگاه ها

نقشه پاتاگونیا را که نگاه کنی متوجه می شوی این دو کشور شیلی و آرژانتین بد جوری در دل هم تاب خورده اند، به این صورت که دسترسی زمینی بخش هایی از آرژانتین بدون گذر از شیلی میسر نیست و بالعکس، پس عملا برای من هم مسیر زمینی برای رفتن به بخش های شمالی تر شیلی وجود ندارد مگر اینکه بخواهم از آرژانتین بگذرم که با توجه به ویزای یک بار ورود شیلی من امکان پذیر نیست! پس تنها راه حلی که می ماند پرواز است. با کمی جستجوی اینترنتی پرواز ارزانی را به شهر بالا دستم یعنی پرتومونت می یابم.

می رسم به شهر” پرتومونت” و مستقیما راهی شهر کوچک شمالی اش می شوم به نام “پرتو واراس” یک شهر کوچک و جمع و جور و البته خیلی توریستی با ساحل پیش آمده قوسی شکل دریا در آن.

زیباست، همه چیز تمیز و شهر از زیبایی و طراوت، زیر نور آفتاب عصرگاهی اش برق می زند. یک سو شهر کوچک پرتو وارس هست که بخش عمده ای از آن روی سر تپه ای مسلط بر ساحل و جاده ساحلی ساخته شده و آن سوی دیگر یعنی پشت دریاها، قله آتشفشانی “اوسورنو” خودنمایی می کتد به دهانه آتشفشانی برف گرفته اش، نوار ساحلی شهر هم پراست از هتل های رنگارنگ و رستوران های باز فانتزی، همه اینها باهم پرتو واراس را به مقصدی برای ماندن تبدیل کرده اند، نه محل گذر و عبور!

اما آتشفشان اوسرنو یکی از فعالترین های منطقه است، می گویند در پانصد سال گذشته یازده بار فواران کرده است! همینطور معتقدند بسیار به آتشفشان معروف فوجی ژاپن شبیه است.
اما آتشفشان اوسرنو یکی از فعالترین های منطقه است، می گویند در پانصد سال گذشته یازده بار فواران کرده است! همینطور معتقدند بسیار به آتشفشان معروف فوجی ژاپن شبیه است.

 

انگار مسابقه هتل سازیست اینجا در پرتوواراس، جالب است که بخش عمده ای از مشتریانشان هم چشم بادامی های آسیایی هستند!
انگار مسابقه هتل سازیست اینجا در پرتوواراس، جالب است که بخش عمده ای از مشتریانشان هم چشم بادامی های آسیایی هستند!

 

نزدیکی های ظهر است که عزم رفتم می کنم و سازش را کوک، کشور باریک و بسیار بلند شیلی انگار تمامی ندارد. در مسیر پایتخت شیلی یعنی شهر سانتیاگو می گویند شهر کوچک زیبای دیگری وجود دارد به نام ” پوکن” که در حاشیه دریاچه “ویژاریکا” قرار گرفته و حدود ۴ ساعتی با من فاصله دارد.

مسیر زمینی و زیبایش را در چند مرحله می پیمایم و حالا هوا حسابی تاریک شده است که میهمان شهر خلوت و شب زده پوکن می شوم. ارزانترین هاستل شهر اما به مرکز نزدیک است و فضای متفاوت و شلوغی دارد، هر شب ٧ دلار برای یک تخت. این هاستل نه چندان زیبا هم پر است از مسافران فرانسوی، البته نمی دانم چرا در این سفر این همه فرانسوی می بینم! در آشپزخانه هاستل هم دو دختر فرانسوی در حال آشپزی هستند که حالا هشت ماه از سفرشان می گذرد، متوجه که می شوند از ایران آمده ام اول از همه شام خوشمزه شان را مهمانم می کنند، بعد یکی از آنها به نام “ژولیت” شروع به تعریف کردن می کند، می گوید پدرش ایرانی ست، اهل شهر بابل، کلی از خاطرات پدرش از ایران را که شنیده است با شوق و شور برایم تعریف می کند و از تاییدهای من شادمان می شود.

بعد هم بخش هایی از قصه “هزار و یک شب” را برایم بازگو می کند، همان ها که باز در دوران بچه گی از پدرش شنیده است. می گوید رویایش دیدن ایران و همینطور خانواده پدری اش است و نمی داند چگونه باید شروع کند که راهنمایی اش می کنم.

ژولیت و دوستش و کارت "رویای ایران"، وبسایتمان که شما هم می توانید برای سفر به ایران به دوستانتان پیشنهادش بدهید.
ژولیت و دوستش و کارت “رویای ایران”، وبسایتمان که شما هم می توانید برای سفر به ایران به دوستانتان پیشنهادش بدهید.

 

اما پوکُن شهر کوچک و فانتزی ست در کنار دریاچه خوشرنگ “وایاریکا”، همان که قله آتشفشان برف گرفته حاشیه اش به آن زیبایی دوچندانی داده است. فضایش بزرگ نیست و در عرض چند ساعت خیابان ها و کوچه هایش را قدم می زنم، سردرها و ستون های چوبی تراش خورده و معماری ساده اما جالب ساختمان هایش بیشتر برایم جذاب است.

سپس راسته حاشیه دریاچه را می گیرم و یک دور قمری میزنم، پر است از پرندگانی که حالا دیگر اهلی شده اند و همراهت قدم می زنند، شنا و پرواز می کنند بلکه تکه نانی به کف آورند. اینجا دیگر از سرمای سخت پاتاگونیا و جنوب خبری نیست، حتی در گوشه ای از ساحل بساط شنا هم برپاست، برخی هتل ها هم آمده اند  لب آب خانه کرده اند و برای خودشان سواحل و چشم انداز اختصاصی دارند.

پوکن هم از آن دسته شهرهای دلنشین یک روزه است، زیادی آرام است و آرامش دارد، احتمالا بیشتر از یک روزش برای آن ها که دلشان لذت حرکت می خواهد حوصله سربر شود.

 از هرکجای شهر که بایستی جلوه و زیبایی اش را می بینی، در واقع هویت و شخصیت داده است به پوکن این آتشفشان زیبا
از هرکجای شهر که بایستی جلوه و زیبایی اش را می بینی، در واقع هویت و شخصیت داده است به پوکن این آتشفشان زیبا

 

 این هم نمایی از هاستل به گُل نشسته ما در شهر پوکن
این هم نمایی از هاستل به گُل نشسته ما در شهر پوکن

 

 بازار خوشرنگی دارد پوکن، مثل همه بازارهای رنگی صنایع دستی آمریکای جنوبی، هر چند که اینجا از ظرافت و جذابیت آنها که در پرو می دیدیم خبری نیست...
بازار خوشرنگی دارد پوکن، مثل همه بازارهای رنگی صنایع دستی آمریکای جنوبی، هر چند که اینجا از ظرافت و جذابیت آنها که در پرو می دیدیم خبری نیست…

 

پلیکان ها هم گویا محو آبی زیبای دریاچه اند، شاید هم تکراری شده باشد برایشان، امان از این تکرار!
پلیکان ها هم گویا محو آبی زیبای دریاچه اند، شاید هم تکراری شده باشد برایشان، امان از این تکرار!

 

باز هم گاه رفتن و ادامه دادن، شب هنگام را به جای هاستل در اتوبوس محلی خواهم خوابید، همان که بیشتر از ده ساعت همسفرم خواهد بود تا فردا صبح مرا میهمان “سانتیاگو” کند، به نظرم باید از آن پایتخت های بزرگ و درهم پیچیده آمریکای جنوبی باشد…

در میان خواب و بیداری صبحگاهان خودم را در شلوغی و غوغای سانتیاگو می یابم و اتوبوسی که گویا سرگردان، مأوایش را می جوید، این شلوغی و درهم تنیدگی زندگی مدرن ذات پایتخت هاست گویا، جملگی از مصائبش می نالیم و البته که حاضر هم نیستیم دل بکنیم. بچه مدرسه ای ها با آن لباس های فرم متنوعشان بیشتر به چشم می آیند. اتوبوس مان آرام می گیرد در ترمینال مرکزی شهر سانتیاگو و من گیج خواب زده، روان می شوم شهر را تا برای خودم اقامتی بیابم.

همان نزدیکی ها ایستگاه متروست و انصافا چه مترو تمیز و مرتبی دارد، در اوج ساعت کاری شان هم از فشار قبر متروهای تهران خبری نیست و دلیل ساده اش اینست که از زیرساختی که آماده کرده اند درست استفاده می کنند، در ساعت اوج با فواصل زمانی کمتر از یک دقیقه قطارها می آیند و موجی از جمعیت را جا به جا می کنند!

چندین ایستگاه پیش می آیم و یکی از ایستگاه های مرکزی شهر را می آیم بالا، با شهری مواجه می شوم کاملا مدرن، فراتر از انتظارم است، قطعا یکی از مدرن ترین ها و البته گران ترین های آمریکای جنوبی ست این سانتیاگو.

کمی در همان حال گیجی “از طبیعت به شهر آمده” خیابان های مرکز شهر را قدم می زنم و چندتایی هاستل را سر می زنم و یکی را برای اقامتم انتخاب می کنم که تمیز است، ارزان است و موقعیت مکانی خوبی دارد.

عصرگاهان اما همراه می شوم تور رایگان حدودا سه ساعته سانتیاگو گردی را که نقطه آغازینش، اصلی ترین میدان شهر یعنی “پلازا دِ آرماس”ست.

برای دوستانی که به صورت مستقل و کم هزینه سفر می کنند اینکه عموما در اکثر شهرهای بزرگ و توریستی دنیا و مخصوصا شهرهای اروپایی، روزانه چندین تور رایگان شهرگردی برگزار می شود که عمدتا، مجریانش جوان های با انگیزه و علاقه مند به گردشگری هستند. به این صورت که از طریق هاستل ها اطلاع رسانی می کنند و مثلا یک گروه ٢٠ نفره همراه می شود، در انتهای تور هم انعام اختیاری همراهان می شود دست مزدشان، به علاوه اینکه تورها و خدمات خاص دیگرشان را هم تبلیغ می کنند و ممکن است مشتریانی برای آن بیابند. این توضیح را دادم شاید ایده ای باشد برای دوستانی که احیانا در شهرهای توریست پذیر ایران هستند و دنبال زمینه ای برای شروع فعالیت شان در حوزه گردشگری می گردند.

و اما "پلازا د آرماس" که به کیلومتر صفر مشهور است، یعنی قلب سانتاگو، اطرافش پر است از کلیساها و ساختمان های تاریخی شهر، معنی نامش "اسلحه" است و در زمان استقلال شیلی، محلی برای مسلح کردن مردم بوده است.
و اما “پلازا د آرماس” که به کیلومتر صفر مشهور است، یعنی قلب سانتاگو، اطرافش پر است از کلیساها و ساختمان های تاریخی شهر، معنی نامش “اسلحه” است و در زمان استقلال شیلی، محلی برای مسلح کردن مردم بوده است.

 

میعادگاه هنرمندان شهر است اینجا، در هر گوشه اش هیاهویی برپاست، این یکی هم که میان نقاشی هایش نفس می کشد.
میعادگاه هنرمندان شهر است اینجا، در هر گوشه اش هیاهویی برپاست، این یکی هم که میان نقاشی هایش نفس می کشد.

 

کلیسای جامع شهر هم طبق معمول همسایه دیوار به دیوار میدان اصلی ست، عظمت و جبروتی دارد در و دیوارش، معماری اش هم شاهکاری ست، اما اگر ساده تر می بود شاید خدایش کمتر در میان اینهمه زرق و برق گم میشد!
کلیسای جامع شهر هم طبق معمول همسایه دیوار به دیوار میدان اصلی ست، عظمت و جبروتی دارد در و دیوارش، معماری اش هم شاهکاری ست، اما اگر ساده تر می بود شاید خدایش کمتر در میان اینهمه زرق و برق گم میشد!

 

سانتیاگو شهر جالبی ست، قدمتش برمی گردد به قرن شانزدهم و بنیانگزارش سرداری اسپانیایی بوده است. جالب اینجاست که بیش از هفت میلیون از جمعیت هفده میلیونی کشور شیلی در این شهر زندگی می کنند، به نظرم باید رکورد دار نسبت جمعیت پایتخت نشین باشد در دنیا، دلیلش هم ساده است، تمام امکانات جمع شده است در پایتخت! واقعا هم پرزرق و برق و فریبنده است این شهر، معماری زیبا، شهرسازی نسبتا اصولی، زیرساخت های خوب و هر آن چیزی که آدم ها این روزها در جستجویش هستند.

طبیعت و خلاقیت و رنگ را در هم آمیخته اند و شاهکارهایی زیبا خلق کرده اند که ناخودآگاه گام هایت را سست می کنند!
طبیعت و خلاقیت و رنگ را در هم آمیخته اند و شاهکارهایی زیبا خلق کرده اند که ناخودآگاه گام هایت را سست می کنند!

 

این هم ساختمان ریاست جمهوری سانتیاگو و چه خاطرات تلخ و شیرینی از تاریخ پرتلاطم شیلی را در دل خود دارد اینجا، سالوادر آلنده، دیکتاتور معروفشان پینوشه و بعد هم حکومت های پیوسته به ظاهر مردمی این کشور.
این هم ساختمان ریاست جمهوری سانتیاگو و چه خاطرات تلخ و شیرینی از تاریخ پرتلاطم شیلی را در دل خود دارد اینجا، سالوادر آلنده، دیکتاتور معروفشان پینوشه و بعد هم حکومت های پیوسته به ظاهر مردمی این کشور.

 

مردم سانتیاگو به شدت کافه باز اند، تقریبا در اکثر خیابان های سنگ فرش و شلوغ شهر کافه های خوش طرح و رنگی را می بینی که صندلی هایشان را چیده اند در فضای باز و عمدتا هم پر مشتری هستند.
مردم سانتیاگو به شدت کافه باز اند، تقریبا در اکثر خیابان های سنگ فرش و شلوغ شهر کافه های خوش طرح و رنگی را می بینی که صندلی هایشان را چیده اند در فضای باز و عمدتا هم پر مشتری هستند.

 

سر بر سر هم گذاشته اند طبقات و بالا رفته اند، آنقدر بالا که به آسمان رسیده اند.
سر بر سر هم گذاشته اند طبقات و بالا رفته اند، آنقدر بالا که به آسمان رسیده اند.

 

این یکی را بیشتر از همه دوست دارم، نمایش از جنس چیزی ست که باید باشد، بیرونش که بوی خوشبختی می دهد، درونش را نمی دانم اما! کاش ما هم بیشتر می آمیختیم زندگی شهری مان را با زیبایی طبیعت.
این یکی را بیشتر از همه دوست دارم، نمایش از جنس چیزی ست که باید باشد، بیرونش که بوی خوشبختی می دهد، درونش را نمی دانم اما! کاش ما هم بیشتر می آمیختیم زندگی شهری مان را با زیبایی طبیعت.

 

و اما حسن ختام گشت امروزم در سانتیاگو کوچه ای بن بست و خلوت است، انتهایش ختم می شود به پلکانی دایره ای شکل و بالا دستش هم فضای سبز. دیوارها پر هستند از نقاشی ها و گرافیتی های جذاب. آن انتهای کوچه اما خانه ای بزرگ با دیوارهای آبی رنگ جلب توجه می کند و این جایی نیست جز خانه “پابلو نرودا”. ناخوداگاه تمام نوجوانی ام پیش چشمانم دوره می شود و نوشته ها و کتاب هایش دوباره و دوباره ورق می خورند.

به راستی چه زندگی عجیب و پیچیده ای داشته این پابلو نرودا، صرفنظر از بازی های دوران سیاسی اش، به هنرمندی اش در شعر و ادبیات احترام می گذارم و البته که بی جهت نبود جایزه نوبل ادبیات را برنده شد، همان که گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی در مورد او گفت: “پابلو نرودا بهترین شاعر قرن بیستم در میان تمام زبان هاست”. البته پابلو نرودا غیر از این خانه، دو منزل دیگر در والپروایسو و جزیره نگرا هم داشته که دوره های مختلف زندگی اش را در این خانه ها گذرانده است.

نمایی از خانه پابلو نرودا در مرکز شهر سانتیاگوی شیلی
نمایی از خانه پابلو نرودا در مرکز شهر سانتیاگوی شیلی

 

امروز نیز به سانتیاگوگردی گذشت، منتهی کمی فراتر و کمی دورتر، مترو و اتوبوس سواری های بی هوا و گشتن محله های مختلف شهر حتما می تواند ایده های درست تر و قضاوت بهتری بدهد. همچنان معتقدم استانداردهای زندگی مدرن در این شهر به مراتب بالاتر از همتایانش در آمریکای جنوبی ست و نشان می دهد در دوره هایی این شهر و کشور مدیریت شده است! یکی از جاهایی که برایش زیاد وقت می گذارم بازار قدیمی شهر و مخصوصا بازار ماهی فروش هاست، عجب شور و غوغایی دارد این بازار، مخصوصا اگر مانند من عاشق و مجنون غذاهای دریایی هم باشی! اطراف پر است از غرفه های عرضه کنند محصولات دریایی تازه و آن وسط بازار هم رستوران ها و مغازه هایی که تنوع بسیار بالایی از غذاهای دریایی “حال خوب کن” دارند.

 صف شده اند در گوشه ای از بازار ماهی فروش ها، گویا "چشم" به راهند تا خریدار قابلی پیش آید.
صف شده اند در گوشه ای از بازار ماهی فروش ها، گویا “چشم” به راهند تا خریدار قابلی پیش آید.

 

آلنده و عینک معروفش، میگویند زنان شیلی که کارناوال قابلمه به نشانه گرسنگی جلوی کاخ سالوادر آلنده براه انداختند تصورش هم نمی کردند بازی خورده کسینجر هستند و ورق بعدی دیکتاتوری خواهد بود به نام "پینوشه"
آلنده و عینک معروفش، میگویند زنان شیلی که کارناوال قابلمه به نشانه گرسنگی جلوی کاخ سالوادر آلنده براه انداختند تصورش هم نمی کردند بازی خورده کسینجر هستند و ورق بعدی دیکتاتوری خواهد بود به نام “پینوشه”

 

بساط کرده اند در کنار گذرگاه های شلوغ شهر و هنر دستشان را می فروشند، بیشترشان هم کوله به دوشان کشورهای دیگر آمریکای جنوبی اند که برای تامین هزینه های حداقلی سفرشان صنایع دستی درست می کنند و می فروشند.
بساط کرده اند در کنار گذرگاه های شلوغ شهر و هنر دستشان را می فروشند، بیشترشان هم کوله به دوشان کشورهای دیگر آمریکای جنوبی اند که برای تامین هزینه های حداقلی سفرشان صنایع دستی درست می کنند و می فروشند.

 

دکه های رسمی در خیابان های شهر وجود دارد که خداوندگارانشان لباس های عجیب برتن کرده اند و بساط رمالی و فالگیری شان را پهن، گذشته و آینده را می بینند و نسخه خوشبختی می پیچند و چه پررونق است کسب و کارشان
دکه های رسمی در خیابان های شهر وجود دارد که خداوندگارانشان لباس های عجیب برتن کرده اند و بساط رمالی و فالگیری شان را پهن، گذشته و آینده را می بینند و نسخه خوشبختی می پیچند و چه پررونق است کسب و کارشان

 

 این یکی اما تکیه داده است بر دیوار رویاهایش با اینکه مهره هایش را از دست داده است، گویا با حسرت به اندک پیاده هایی می اندیشد که قرار است نجات بخش تاج و تخت پادشاهی اش باشند!
این یکی اما تکیه داده است بر دیوار رویاهایش با اینکه مهره هایش را از دست داده است، گویا با حسرت به اندک پیاده هایی می اندیشد که قرار است نجات بخش تاج و تخت پادشاهی اش باشند!

 

این یکی در گوشه یکی از میدان های شهر بدنش را طلایی کرده است و در زیر آفتاب مجسمه ای شده است که گاه به آرامی حرکتی می کند تا بلکه توجه بخرد و پولی به کف آورد، شغل ها متفاوتند.
این یکی در گوشه یکی از میدان های شهر بدنش را طلایی کرده است و در زیر آفتاب مجسمه ای شده است که گاه به آرامی حرکتی می کند تا بلکه توجه بخرد و پولی به کف آورد، شغل ها متفاوتند.

 

شبه رودخانه ای از مرکزشهر عبور می کند که پل های متعددی واسط دو سوی آنند، مثل خیلی از جاهای دنیا مردم اینجا نیز آرزوهاشان را قفل می زنند بر نرده های پل و کلیدش را به جریان آب می سپارند، باشد که برآیند.
شبه رودخانه ای از مرکزشهر عبور می کند که پل های متعددی واسط دو سوی آنند، مثل خیلی از جاهای دنیا مردم اینجا نیز آرزوهاشان را قفل می زنند بر نرده های پل و کلیدش را به جریان آب می سپارند، باشد که برآیند.

 

نزدیکی های غروب آفتاب کوله ام را می اندازم روی دوشم و عازم شهر “والپرائیسو” می شوم که ساعتی بیشتر با سانتیاگو فاصله ندارد، در واقع شهر فرهنگی شان محسوب می شود و در حاشیه اقیانوس آرام واقع شده است. نکته جالب تر اینکه قرار است آنجا میهمان لوسی آلخندرا و خانواده اش باشم که اصلا آن ها را نمی شناسم. در واقع یکی از دوستانم لوسی را از یک گروه تلگرامی آموزش زبان اسپانیایی می شناسد و تنها چیزی که می دانم این است که در حال یادگیری زبان فارسی ست. در هر صورت دعوت شده ام و قرار است حبیب خدا باشم.

لوسی، دو فرزند و همسرش در ترمینال والپرائیسو آمده اند استقبالم و به اتفاق هم عازم خانه شان می شویم که در یکی از شهرک های اطراف شهر است… همسرش کارلوس عکاس است و فوق العاده شوخ و بامزه، پسر کوچکش کرستین کنجکاوتر است و بیشتر از همه شوق دارد، پابلو نیز پسر بزرگ تر است و تقریبا خوب انگلیسی می داند، می گوید از بازی ها، فیلم و کارتون هایی که دیده یاد گرفته است، خلاصه که جمع شان جمع است و حرف ندارند.

این هم یک شام دور همی که البته من هم در درست کردنش نقش آفرینی ها کرده ام در کنار دوست داشتنی ترین خانواده شیلیایی که در این سفر تا امروز دیده ام
این هم یک شام دور همی که البته من هم در درست کردنش نقش آفرینی ها کرده ام در کنار دوست داشتنی ترین خانواده شیلیایی که در این سفر تا امروز دیده ام

 

و چه صبح زیبایی دارد این معجون خوشرنگ “والپرایسو” و چه هوای مطبوعی امروز یار شده ست، تازه چند روزیست وارد پاییز شده ایم و همه چیز رنگ و بوی طراوت به خود گرفته است. به دیدارش می رویم و ساعت ها قدم می زنیم این شهر افسونگر را که معروف است به “جواهر اقیانوس آرام” و واقعا هم صندوقچه ایست از جواهرات خوش رنگ، مخصوصا آن بخش تاریخی شهر که بر سر تپه ای شیب دار مسلط بر ساحل “کبیر” واقع شده و تماما به عنوان میراث جهانی، ثبت یونسکو شده است.

چشم نواز است و دلبر این شهر بندری شیلی که با حومه اش جمعیتی نزدیک به نهصد هزار نفر را در خود جا داده است و دومین شهر بزرگ شیلی ست و البته که مهم ترین بندرگاه این کشور نیز محسوب می شود. همان که خاستگاه هنرمندی پابلو نروداست و البته زادگاه سالوادر آلنده با نام کامل: “سالوادور ایزابلینو دل ساگرادو کورازون ده جسوس آلنده گوسنز”!

معجونی خوشرنگی ست از کوچه پس کوچه های شیب دار، سنگفرش و گاه پلکانی که در اوج بی نظمی درون هم تنیده اند، نقاشی ها و گرافیتی های جالبی که بر روی دیوارهای هر کوی و برزنش جا خوش کرده اند و نه اینکه وصله ناجوری باشند بر قبای این شهر که حالا شده اند بخشی از هویتش، بخشی از شخصیت خواستنی اش. و تمام این این درهم تنیدگی و آشفتگی معماری و جادوی رنگ ها را وقتی با چشم انداز زیبای اقیانوسش کنار هم می گذارم می شود طعم و مزه ای نو که شور است و شیرین، شاید هم ترش و تیز، به قول سعدی “ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید، چه می گویی چنین شیرین که شوری در من افکندی”.

طرح و نقش خورده اند روی دیوارها، تلفیقی هستند از نظم و بی نظمی و شاید برای همین است که توجه می خرند و نگاه می دزدند.
طرح و نقش خورده اند روی دیوارها، تلفیقی هستند از نظم و بی نظمی و شاید برای همین است که توجه می خرند و نگاه می دزدند.

 

و چه حس خوشی دارد پرسه زدن در کوچه های گاه خلوت و آرامش.
و چه حس خوشی دارد پرسه زدن در کوچه های گاه خلوت و آرامش.

 

 این یکی هم دلش خواسته خوانه اش را این رنگی و این شکلی وسط هوا و زمین بسازد.
این یکی هم دلش خواسته خوانه اش را این رنگی و این شکلی وسط هوا و زمین بسازد.

 

این ها هم دلشان خواسته کرکره مغازه هاشان را بدهند پایین تا بیشتر به چشم آید، بلکه رونق گیرد کسب و کارشان!
این ها هم دلشان خواسته کرکره مغازه هاشان را بدهند پایین تا بیشتر به چشم آید، بلکه رونق گیرد کسب و کارشان!

 

 آن بالاسر تپه در هم تنیدگی شهر و رنگ هایش بهتر و بیشتر به چشم می آید.
آن بالاسر تپه در هم تنیدگی شهر و رنگ هایش بهتر و بیشتر به چشم می آید.

 

حتی کافه ها و رستوران هایشان هم قالب و نظم و الگویی ندارد و البته که چه غذایی خوردیم اینجا در کنار این بهترین ها.
حتی کافه ها و رستوران هایشان هم قالب و نظم و الگویی ندارد و البته که چه غذایی خوردیم اینجا در کنار این بهترین ها.

 

این یکی هم خسته است، خیلی هم خسته است انگار، البته که این خستگی توام با آرامش گویا خاص همه شهرهای فرهنگی دنیاست!
این یکی هم خسته است، خیلی هم خسته است انگار، البته که این خستگی توام با آرامش گویا خاص همه شهرهای فرهنگی دنیاست!

 

عصرگاهان اما به اتفاق خانواده لوسی می رویم به ساحل گردی و حومه گردی، در واقع چهار منطقه مسکونی و البته بیشتر ویلایی و تفریحی در حاشیه والپارایسو در امتداد ساحل اقیانوس وجود دارد که بزرگترینشان “وینیا دل مار” و معروفترین شان “کُن کُن” نام دارد. به جملگی سرکی می کشیم و هوایی می خوریم و رد پاهامان را ثبت ماسه های ساحلشان می کنیم.

اما قرعه تماشای غروب می خورد به نام ساحل “کن کن”، ساحلی زیبا با موج های بلند، آبش سرد است ولی همچنان مشتاقان موج سواری بر بال موج های رام نشدنی اش سوارند و حظی می برند. گفتن ندارد که تماشای غروبش لذت بخش است، آنجا که صدها مرغ دریایی در امتاد قرمزی آسمانش بال گشوده اند و خود را در دوردست های افق محو می کنند.

با فاصله اندکی از ساحل هم دریاچه کوچکی است، انگار قیامت است، دنیا را گذاشته اند روی سرشان، جملگی هستند پرندگان کنار آبزی و در هم می لولند تا شاید اندک جایی فراختر برای خودشان دست و پا کنند، به راستی که طبیعت اینجا محشر است و حس لحظه هایش پایا شیرین دیگر روزی از سفر است.

چه حال خوشی دارند اینها، سرمست غروبند انگار.
چه حال خوشی دارند اینها، سرمست غروبند انگار.

 

کشتی ها بندرگاه

 

رو به ساحل ایستاده است و غروب را تماشا می کند، زردی پرهایش گواهی است از بی جان شدن آخرین اشعه های آفتاب که بخشنده تا گاه آخر می تابد بر ساحل و دریا.
رو به ساحل ایستاده است و غروب را تماشا می کند، زردی پرهایش گواهی است از بی جان شدن آخرین اشعه های آفتاب که بخشنده تا گاه آخر می تابد بر ساحل و دریا.

 

صبحگاهان از لوسی و خانواده دوست داشتنی اش خداحافظی می کنم و چه رسم بدی دارد این سفر، درست آنگاه که دوستانی می یابی و مکانی را می شناسی و با آن خو می کنی گاه رفتن می رسد، شاید هم باید اینگونه باشد تا یادمان نرود که زندگی خود سفری ست مابین آغاز و پایان، پس درک مسیر و لذت بردن از آن را شاید و دل بستن را نشاید!

 

سفرنامه شیلی بخش سوم

کانال تلگرام کافه جهانگرد

 

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
دسته بندی ها : سفرنامه ها
برچسب : پرتو واراس, پرتومونت, تور برزیل, خانه پابلو نرودا, سانتیاگو, سفر به آمریکای جنوبی, سفرنامه شیلی, شیلی, صحرای آتاکاما, هاستل ارزان, هاستل چیست, ویزای برزیل, ویزای شیلی
مدیر

پست‌های مشابه

سفرهای گروهی سال ۹۷

سفرهای گروهی سال ۹۷

04 مارس 2018
جاذبه های گردشگری برزیل، سائوپائولو، کوریتیبا

جاذبه های گردشگری برزیل، سائوپائولو، کوریتیبا

02 مارس 2018
سفرنامه اکوادور(بخش دوم) اتاوالو، وایاکیل سانتا النا، مونتانیتا

سفرنامه اکوادور(بخش دوم) اتاوالو، وایاکیل سانتا النا، مونتانیتا

28 فوریه 2018

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

با درود و سلام دوستی بر جلد کتابی که به من هدیه داد چنین نگاشت: روزی سرانجام به "آنجا" می رسی، اما آن روز روزیست که آنجا دیگر "آنجا" که می خواستی به آن برسی نیست! و من همچنان در جستجوی آنجا و آنجاها در ناکجا آباد دنیا سرگردانم... دوستان عزیز، مطالب این وبسایت تماما حاصل تجربیات و سفرهای شخصی من به حدود ۶۰ کشور از هر ۶ قاره دنیاست، سفرهایی ارزان، عموما درازمدت و با کوله پشتی از شهری به شهر دیگر و از دیاری به دیار دیگر به قصد شناخت، سفرهایی به دل طبیعت ناب خدا، سفر به تاریخ و دروازه های تمدن باستان و سفر به آنسوی فرهنگ ها و سنت ها، دل به دل مردم دنیا دادن و زندگی را آموختن.. خوشحالم که مطالبم رو می خونین و خوشحالتر خواهم شد اگه برام نظر بذارین، راهنمایی یا حتی انتقاد کنین و پیشنهاد بدین...

شبکه های اجتماعی

روزنوشت های کافه جهانگرد را در کانال تلگرام همسفر شوید.

عکس های کافه جهانگرد را در صفحه اینستاگرام ببنید.

آخرین مطالب من

latestwid-img

سفرنامه ناصر خسرو به شمال کشور پرو

جولای 11, 2018
latestwid-img

سفرنامه پرو، ماچوپیچو

مارس 5, 2018
latestwid-img

سفرنامه پرو، شهر کوزکو، خطوط نازکا

مارس 5, 2018
latestwid-img

سفر به برزیل، آبشار ایگوآسا

مارس 4, 2018
latestwid-img

سفرهای گروهی سال ۹۷

مارس 4, 2018
latestwid-img

جاذبه های گردشگری برزیل، سائوپائولو، کوریتیبا

مارس 2, 2018

تورها

  • تور (سفر گروهی) اتیوپی (حبشه) دیماه ۹۹
  • تور بالی و قبایل پاپوآ، خرداد۹۷
  • تور برزیل بهمن ۹۸، آمازون، ایگواسو، ریودژانیرو و کارناوال آمریکای جنوبی
  • تور برزیل و پرو عید نوروز ۹۹
  • تور برزیل، آمازون و آبشارهای ایگواسو، عید نوروز ۹۸
  • تور ترکیبی کامل آمریکای جنوبی شامل برزیل، پرو و شیلی
  • تور جزیره برونئو و مالزی شرقی
  • تور روسیه، سیبری و دریاچه بایکال، مورمانسک و شفق قطبی بهمن ۹۸
  • تور سریلانکا پائیز ۹۷
  • تور شیلی، آتاکاما، سانتیاگو، پاتاگونیا اسفند ۹۸
  • تور کشمیر هند بهار ۹۷
  • تور نپال آبان ۹۸، کاتماندو چیتوان پخارا
  • تور و سفر گروهی پرو، ماچو پیچو، عید نوروز ۹۸
  • تور و سفر گروهی کم هزینه کنیا، تیرماه۱۴۰۰
  • سفر گروهی و تور کنیا بهمن ۹۹
  • سفر گروهی و تور ماداگاسکار مرداد ۹۸

دسته‌ها

  • Uncategorized
  • دانستنی های سفر
  • سفرنامه ها
  • نکته های آموزشی سفر

پیوندها

  • جهانگردی با شهاب چراغی
  • آرش نورآقایی
  • مجید عرفانیان
  • جهانگردی و جهان بینی
  • اطلاعات و تصاویری از ایران

جستجو

آمار بازدید سایت

  • 14
  • 278
  • 754,130
  • 1,911,729
  • تیر ۲۰, ۱۳۹۷

Follow @ Instagram

This error message is only visible to WordPress admins

Error: No feed found.

Please go to the Instagram Feed settings page to create a feed.

تمامی حقوق مادی و معنوی محفوظ می باشد. طراحی شده توسط گروه نرم افزاری بوف